از قله های میهن ماکان
تا پهندشت جنگل کوچک خان
هرجا که کوه و دره و دریا و دشت هست
هرجا که چشمه زمزمه دارد به گوش رود
هرجا که رود نعره زنان سر دهد سرود
از من به آن دیار همیشه سبز
هر صبحدم سلام!
هر شامگه درود! “محمود پاینده لنگرودی”
رهنوردان همیشگی ما ! این بار رهسپار جبه شمالی البرز –گیلان- هستیم . و در میان جنگل های باستانی “هیرکان” که مایه سربلندی ایرانیان شیفته طبیعت است ، به ستیغ هایی صعود می کنیم که بلندای آنچنانی ندارند اما دلفریبند و پر جاذبه.
جنگل هایی که از آسیب روزگار تقریبا در امان مانده و بی چشمداشت سفره نعمت هایش را به ما ارزانی داشته است . نعمت هایی که جان بخشند و شادی آفرین . بر ماست که آن را درست نگه داریم و به آیندگان بسپاریم.
جنگلی است / در سینه کش (اته کوه) / از تبار اندوه من / من و پراکندگی عطر نارنج / من و آرامش عارفانه سَل (مرداب) .
محمد بابایی پور لنگرودی
به روستای با صفا و پر آب و رنگ “لیلاکوه” در سه کیلومتری جنوب شهر لنگرود می رویم، نخست در دست راست میدان و نزدیک کارخانه چای و پای کوه به قهوه خانه قدیمی شادروان آقای روحی با سقف گالی پوش –البته امروز ترو تمیز- که پاتوق غروب لنگرودی ها بود می رویم.و به قول قدیمی ها چند استکان چای تلخ قند پهلو می نوشیم و سردماغ و کیفور می شویم . آنگاه با نفس های عمیق عطر هوش ربای بوته های چای ، بهار نارنج و گل های کوهستان را وارد شش ها می کنیم.
وختی که هَنَه شانه به سَره لیلکوه سامان سبزآبونه کو توکالی عین تی دامان “پاینده”
وقتی که هدهد به دیار لیلی کوه باز می گردد سه تیغ سر بلند چون دامان تو سبز می شود
اینک ” لیلاکوه” هست و “اَته کوه” . پیش از آنکه این روستای پای کوه به تصرف چای خانه ها و سفره خانه های بی در و پیکر درآید روزگاری خوش داشت. یک جاده خاکی بود از میدان فرمانداری تا “لیلاکوه” . مرداب بود و کوه و باغ های چای و مرکبات .
روان گشتیم / به سوی جاده آرام لیلاکوه “احمد خویشتن دار لنگرودی”
در روزهای بلند بهار و تابستان به خصوص عصرگاه ، مردم قدم زنان و گپ زنان بی دغدغه و ترس از هجوم خودروهای لجام گسیخته، سرخوشانه این راه را می پیمودند. دخترکان چای چین با لباس های محلی رنگارنگ ، در پشت ماشین های “کمانکار” و “دوج” ترانه می خواندند و و شادمانی می بخشیدند. همه چیز رنگ آرامش داشت .
در سمت شرقی میدان تا نزدیک “آبچالکی”، ده تاریخی “ملات ” و “پرشکوه” اتاقک های چوبی بسیاری ساختند که زنان پس از میانه روز در آن به پختن نان خلفه (خرفه) مشغولند و نان را با تخم مرغ پخته محلی به جماعت خریداران عرضه می کنند . باغ داران نیز پرتقال های خوش طعم محلی را بر سر راه گذاشته اند ، بازاری دارند پر رونق که بیا و ببین .
از هرچه بگذریم ، سخن قله خوش تر است . “اَته کوه” راه های چند گانه خود را در زیر پای کوهنوردان گشوده و همواره چشم به راه است .”تو را من چشم در راهم ” “نیما”.
“دیوشل پشته” و ” بالایی باغ” در نزدیکی غرب میدان ، دو دیگر از بالا محله لیلا کوه و از کنار کارخانه های چای می گذرد.
دوراه اول ، مسیر وافعی کوه نوردی است و دشواری خاص خود را دارد . شیب تند آغازین راه بویژه “بالایی باغ” حال آدم را جا می آورد.همت مردان کوه همه سختی های مسیر را ، آسان می کند.
از “بالایی باغ” تا قله چشمه آبی نیست . پا کوب از میان بوته های تمشک ، گیاهان تیغ دار و گاه سرخس می گذرد .خرداد ماه زمان رسیدن بلوش (تمشک) است که مزه ی ملس آن آب را از لب و لوچه سرازیر می کند. درختان نارنج و دیگر درختان بومی همچون ازگیل سرسبزی دل انگیزی دارند. با وجود آنکه عرق از سر و رویمان جاری است، توجهی به خود نداریم. به حدی مجذوب سرسبزی باغ های چای و طبیعت چشم نواز و منظره شهر لنگرود از بلندی و آواز چای چین ها و نغمه خوش پرندگان هستیم و آنچنان حالی به آدمی دست می دهد که نتوان گفت.
“دیوشل پشته” راه باریک تنگی دارد که سیل ساخته است اما دو چشمه بر سر راه خود دارد، یکی نزدیک آبادی بی سکنه ویران و آن دیگر بالاتر و همان چشم انداز توصیف شده ی بالا را دارد.
بیشتر روندگان از جاده ی آسفالته (بالا لیله کوه) که پس از ۳۰ دقیقه رهنوردی خود دو راه می شود: یکی به “گالش کلام” که راه همواری به قله دارد و آن یکی که به راه “آب انبار” شهره است و در چند سال گذشته در یادبود محمود پاینده خیل کوهنوردان را به خود دیده بود، بالا می روند. این راه در ابتدا پهن است اما اندک اندک باریک می شود، با شیب کمی تند تا به چشمه برسد که آبی گوارا دارد و همه را به سوی خود می کشاند و تشنگی شان را فرو می نشاند.
“در چشمه های جاری لیلا کوه” “محسن بافکر لیالستانی”
چوب های خشکی که در گوشه و کنار به فراوانی دیده می شود بهانه خوبی است برای ساعتی گرد هم بودن و آتش افروختن و نوشیدن چای با آتش هیزم، در نزدیکی بوته های چای و زیر درختان با محیطی بس خوشایند. زمان ۴۵ دقیقه.
آنانکه اهل رفتن به قله اند، پس از ناشتایی از پاکوب و با مارپیچ خود را به گردنه می رسانند و با کسانی که از چند راه دیگر آمده اند یکی می شوند. از اینجا تقریبا ۴۰ دقیقه زمان می برد تا خود را از میان بوته ها و درختان شکسته ای که اینک پوسیده اند با مناظری تماشایی از روستاهای دل کوه، بگذرند و از سینه کش آخرین بالا بروند و به جایی که پر از درختان سر به آسمان برداشته است، برسانند و بر قله “اته کوه” بایستند و دست های هم را به گرمی بفشارند.
یادم می آید که قدیمی های آشنا به دریا می گفتند که اته کوه و درختان تناور آن راهنمای بازگشت ما از سفر دریایی “بادکوبه” با بار نمک، سماور و صندوق های چوبی، به چمخاله لنگرود بود و چه مهربان راهنمایی!
شوربختانه در دو سه دهه قبل بخشی بزرگ از غرب اته کوه را با آنتن های عظیم مخابراتی اشغال کرده اند و کوهنوردان را از آن همه زیبایی طبیعت که داشتند و می دیدند، محروم کرده اند.
درودی بر قله های “ناتشکوه” و “سماموس” که به خوبی جلوه گرند می کنیم و همه را به آینده ای روشن نوید می دهیم. زمان تقریبی صعود ۲٫۵ ساعت.
باسلام . مجموعه جالبی را همراه با عکسهای زیبا و متنوع گرد آوری نمودید. انشااله در ادامه هدفتان موفق و پیروز باشین
آرزومندم همچنان در ادامه با ما همراه باشید.
باسلام. بسیار جالب بود
با سلام ..عالییییه.. آقای سلیمانی بخصوص توضیحات دلنشین شما ..مرسی
سلام جناب آقای استاد سلیمانی، لطفاً در صورت امکان سری هم به وبلاگ حقیر به آدرس lahiji.blog .ir بزنید و بنده نوازی بفرمایید . با احترام مهدوی.
روزگار غریبی است مهدوی جان!
هرچند که نفس خواندن به شماره افتاده است شما و ما را باکی نیست. زیرا همچنان خواهیم نوشت تا دوباره پرنده ی خونین بال مطالعه به پرواز درآید. تو را من دوست دارم.
ارادتمند سلیمانی
از وجود سورتمه در لنگروه خبر نداشتم.
سلام برادر،با این مطالب بسیار زیبایی که جمع آوری کردید خیلی حیفه که بروزرسانی نمی کنید آقاحامد بیشتر تلاش کن و مطالب زیبای پدربزرگوار را بارگذاری بفرما
سلام. نظر لطفتونه. انشالله در اولین فرصت