خانه » ورزان » ورزش ها » کوهنوردی » از منظریه به توچال
قله کلکچال

از منظریه به توچال

از منظریه به توچال

منظریه نامی است آشنا و بوستانش پر از خاطره اردوهای پیشاهنگی.

از این جا راهی است به توچال به خصوص در روزهای بلند بهار و تابستان. چون مسافت آن طولانی است و توان مضاعف می طلبد تا بتوانی به سر منزل مقصود راه بیابی. ما هم سر آن داریم تا این مسیر را گز کنیم و جا پای کوهنوردان و ره نوردانی بگذاریم که از این راه طی طریق کرده اند. از پل روبروی اردوگاه شهید باهنر یا بالاتر از میان بوستان بزرگ جمشیدیه به جاده سنگ فرش می رسیم. راه خوب است و از میان درختان سایه گستر می گذرد. صدای آب و مردمی که از گرمای طاقت فرسای تهران به این جا روی آورده اند، به گوش می رسد. باتوم به دست و مطمئن گام برمی داریم. در راه قهوه خانه ای است و چشمه آبی دارد و تابلوی ایستگاه اول بر لب جاده. آبی به سر و صورت می زنیم و جرعه ای می آشامیم.

می رویم از پیچ و خم راه سنگلاخی اندک اندک بالا تا به نزدیکی ساختمان نوساز امداد و نجات کوهستان برسیم. این مکان تا یکی دو سال پیش آبی گوارا داشت اما اکنون خشک است و تنها می توان روی صندلی ها زیر درخت ها زمانی نشست، و به اطراف و اکناف چشم دوخت.

روبروی ما رو به غرب دره ای است دیدنی که به “گلاب دره” می رسد و درختان وحشی و ازگیل دارد. به یک بار دیدنش می ارزد. دره کلکچال بالاتر است که به دره “هول چران” می پیوندد و زیرتر به “گلاب دره”.

از این جا شیب تندی در پیش روی ما است که باید نرم و آهسته و بی هیچ فشار بیش از اندازه ای آن را پشت سر گذاشت. درختان سبز در دو سوی این شیب تند و باریکه آبی که از پناهگاه کلکچال سرچشمه می گیرد به طبیعت جان تازه ای می بخشد.

یا علی گویان پیش می رویم تا به مقبره شهدا و آب سرد گوارای کنار پله. پس از آن به پناهگاه کلکچال فرود می آییم. زمانی در حدود ۲ ساعت. همه چیز عالی است و روحیه ما هم خوب. لباس خیس را عوض می کنیم و خود را با لباس گرم می پوشانیم تا سرما نخوریم.

ناشتایی در فضای رویایی صرف می شود. در خود توان تازه ای احساس می کنیم. کوهنوردان در کنار هم مشغول گپ و گفت اند. “برمی خیزیم و زندگی ز سر می گیریم وین رنج تن از زمانه برمی گیریم.”

از درون اردوگاه رو به شمال آرام از جاده مالرو و از میان سنگ ها و صخره ها به گردنه کلکچال نزدیک می شویم. از گردنه دو سه راه است: راست به قله کلکچال با بلندی ۳۳۵۰ متر که به گردنه “پیازچال” ختم می شود، آن دیگری از کمرکش کوه که به چشمه زیر پیازچال و آن دیگر به “گرز دره” که به شیرپلا می رسد.

ما از کمرکش کوه می رویم. وقتی که به دره رسیدیم دست راست به سوی مشرق به چشمه و گردنه پیازچال راه می یابیم. آب چشمه پر بدک نیست. می شود زمانی برآسود و دیده به آسمان آبی دوخت و یا به کوه های سر به فلک کشیده غرب.

باید رفت که زندگی در این کار است و گرنه رنج بی شمار دارد. ما دیگر در مسیر توچال به قله پیازچال و لزون شرقی و غربی کاری نداریم. رو به شمال غربی جلو می رویم. اندک اندک کوه های جبهه شمالی و شرقی و روستاهای تاریخی شمیرانات پدیدار می شوند از جمله “ایگل”، “آهار” و بالاتر “شمشک” و …

از نزدیکی قله “چارپالون” رد می شویم و به خط الراس می رسیم. از روی گردنه، راه پرشیب به آبادی “ایگل” آشکار است و ما را به خود فرا می خواند اما ما چشم دوخته ایم به قله توچال. خود را همگام با دیگر کوهنوردان به یال می رسانیم و چند صد متر باقی مانده را آهسته و پیوسته می پیماییم و سرخوش از یک کوهنوردی درست و حسابی بر بلندای قله می ایستیم. در حدود ۶ تا ۷ ساعت زمان می برد.

درباره عبدالرضا سلیمانی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

*

bigtheme