بر سر آنیم که شما را از دره پشت شیرپلا به قله برسانیم.
دوستان! دره ای است زیبا به خصوص در موسم بهار و تابستان با گل های وحشی و سبزی های خوراکی اش چون سیرک، ترشک، پونه، والک، گیاهان بابونه، بومادران و گلپر که بوی خوشش مشام جان را می نوازد. دره ای است پرآب و سرسبز و باصفا که به “چشمه نرگس” می رسد. آب نوشیدنی شیرپلا از همین چشمه و دیگر چشمه هایی که از هرگوشه چشم وا کرده اند و آب به زلالی اشک از آن ها می تراود، فراهم می شود.
این مسیر برای کوهنوردانی که دوست دارند همه چیز را با هم داشته باشند. سختی را با نرمی و دشواری را با شادخواری و یا آمادگی جسمی برای صعود به قله را ندارند، بسیار مناسب است.
راه مالرو از کنار رود می گذرد. در گلوگاه های دره بندهایی ساخته اند تا بتوانند توان نابودگر سیل را بشکنند. در بالای بندها گاه برکه هایی شکل می گیرد و موجب رویش گل ها و گیاهان می شود، می توان زمانی استراحت کرد و از گذر رود خروشان و کف بر لب از روی صخره ها و میان سنگ ها، گذشت شتابان عمر را دید. و از خواندن آزادانه پرندگان افسون شد و رنج های دنیای پرزرق و برق را از یاد برد.
آنگاه که دوباره به عالم هشیاری برگشتیم، راه چشمه را در پیش می گیریم. در چند جا برای گذشتن از صخره ها طناب کارگذاشته اند و راه عبور را برای کوهنوردان آسان کرده اند. در سمت راست دره یال “چارپالون” است که از بالای چشمه امتداد می یابد و در خط الراس به پایان می رسد. در چپ دره هم یال جنوبی پر رفت و آمد توچال است که جانپناه سیاه سنگ در آن بر سر راه قله است. از میان سنگ ها و خاک های ریزشی خود را به بالا می کشانیم. فرازهایی که آن قدر هم آسان نیستند اما آوای گوش نواز رود چونان موسیقی جادویی جان تازه ای به انسان می بخشد و قدرتی بیشتر تا محکم تر گام برداریم و زمان زمان خود را به چشمه نزدیک تر ببینیم. به هرجا که پای می گذاریم آب است که از هر گوشه روان است. و این است رمز دلبستن و جاذبه کشاندن کوهنوردان و ره نوردان به آنجا با وجود آن که شیب تند پایانی حالمان را جا می آورد. به خود آفرین می گوییم که این منظره دلفریب را که به گمان من پاره ای از بهشت است دیده ایم.
اگر قصد قله نبود به این زودی حاضر به دل کندن از چشمه نرگس نمی شدیم. چه کنیم باید رفت و چشم به بلندا دوخت که اوج عظمت را در خود دارد. از چشمه و از پاکوب مشخص به سوی شرق می رویم تا به یال برسیم. و از یال به بلندی، گام برمی داریم. وقتی که به “سنگ آدم” رسیدیم می نشینیم تا لحظه ای خستگی را از تن بیرون کنیم. جانپناه امیری یا سیاه سنگ در سمت چپمان پیداست. برمی خیزیم و از کمرکش کوه و از میان تخته سنگ های شکسته پیش می رویم تا خود را به خط الراس برسانیم. در واقع راه را پیموده ایم. می توان روستاهای آهار و ایگل و دورادور قله های البرز مرکزی را به روشنی دید. از این جا تا قله را از یال اصلی می پیماییم و در زمانی بسیار کوتاه به قله توچال دست می یابیم. خسته نباشیدی به هم می گوییم و شادی خود را از این که بار دیگر توانستیم بر این بلندای شهر تهران بایستیم، بیان می کنیم. به امید صعودهای آینده.