در یک روز تعطیل پای به راه می گذاریم و از میدان تجریش با سواری های خطی به میدان سربند می رویم. در آغاز تندیس کوهنورد با ابهت به ما خوش آمد می گوید. این را به فال نیک می گیریم.
خوب با تله سی یژ به پس قلعه برویم یا پیاده گز کنیم و توان خود را بیازماییم. تا پس قلعه را می توان هم از دره رفت و هم از جاده آسفالته.
به راه می افتیم و خود را به پس قلعه می رسانیم. تا دو راهی آبشار دوقلو و دره اوسون ۴۰ دقیقه زمان می برد. اگر صبح زود حرکت کرده باشیم، چراغ های پناهگاه “شیرپلا” هنوز سوسو می زند. درودی نثار می کنیم و شش ها را از هوای پاک سرشار می کنیم.چشم به راه و گوش به زمزمه ی آب و آوای خوش و دلنواز پرندگان می سپاریم.
راه راست را پیش می گیریم که به آبشار دوقلو می رسد و پناهگاه شیرپلا. راه چپ (اوسون) را به نوشته ای دیگر وامی گذاریم. در گذشته چند قهوه خانه بر سر راه بیشتر نبود و نام آشنای کوهنوردان.
قهوه خانه مشتی عباد (حاج عباد) پس قلعه پس از ایستگاه تله سی یژ، محمد تهرانی پس قلعه، عبدالله ریش پس قلعه، مش رجب در میانه ی راه و قهوه خانه مش صفر در زیر آبشار دوقلو.
از نسیم کوهستان که نام مکانی است بگذریم. آن طرف دره “بند یخچال” است و جای آموزش و تمرین صخره نوردان. راه خود را پی می گیریم. دره با درختان گردو و گل ها جلوه گری می کنند و پرندگان در پرواز.
به قهوه خانه مش رجب و کنارش مرکز امداد کوهستان “داوودی” می رسیم. نفس چاق می کنیم و آبی می نوشیم و به آبشار زیر صخره ها و دورنمای کوهستان و تقلای کوهنوردان که طناب ها را گرفته اند و خود را به بالا می کشانند، دیده می دوزیم. تا امداد را در ۷۰ دقیقه پیموده ایم. از این جا باید دست به سنگ شد و از طناب ها و سنگ ها برای بالا رفتن بهره گرفت. (در هوای ابری و بارانی و برفی صعود از این صخره ها توصیه نمی شود.)
آرام آرام گام برمی داریم و زمانی می ایستیم و خستگی در می کنیم. تا به چشمه ی زیر سنگ و آبشار تو دل بروی زیر نردبان فلزی (۲۳ پله دارد) می رسیم و سپس قهوه خانه مش صفر و صدای ریزش آبشار دوقلو و پناهگاه شیرپلا. تقریبا ۲٫۵ ساعت زمان صرف شده.
پناهگاه “شیرپلا” چشم انداز زیبایی دارد و می ارزد که شبی را در آن جا بیتوته کنیم و از تراس آن شب روشن شهرمان را به تماشا بنشینیم.
از “شیرپلا” و از مسیرهایی چند می توان به قله رفت. اما ما از یال پر رفت و آمد که میله های راهنما دارد ره می سپاریم “به سان ره نوردانی که در افسانه ها آرند * گرفته چوبدست خیزران در مشت”. این راه نفس گیر است و پرشیب و ما کمر محکم بسته ایم و عزم خود را جزم که به مقصد برسیم. البته نه در هر شرایطی. می رویم و تند تند نفس می کشیم و عرق از سر و رویمان جاری است به سربالایی سخت زیر “سیاه سنگ” یا “پناهگاه امیری” نزدیک می شویم. در حرکتیم به راست و چپ می نگریم و سرانجام به “سیاه سنگ” رسیده ایم و آب چشمه روان است و می نوشیم و پس از چندی دیگر از آن خستگی اثر چندانی نیست.
پیش از این که جانپناه امیری ساخته شود کوهنوردی دوست داشتنی و بسیار فعال به نام شهریار امیرسلیمانی تصمیم به ساخت بنایی گرفته بود و حتی پی آن را هم چیده بود که متاسفانه نشد و ایشان چندی بعد در علم کوه از دیواره سقوط کردند و به دیار حق شتافتند.
تا سنگ ۲ ساعت تقریبا زمان صرف شد.
از “سیاه سنگ” باید از چند خوان گذشت. بی شباهت به گذر رستم از خوان نیست. پس از خوان نخست یا قله نما جانپناه توچال راحت دیده می شود. از “نای بند” هم رد می شویم و دیگر شیب تند چندانی نداریم. وقتی که به خط الراس برسیم مقداری جلوتر در صورت صاف بودن هوا “دیو سفید پای در بند و گنبد گیتی” نمایان است و خودی می نمایاند. از قله گپ و گفت کوهنوردان به گوش می رسد و ما با تأنی و با گام هایی که متناسب با نفس کشیدنمان است پای بر قله می نهیم و با گرفتن دست هم شادی می کنیم و پای می افشانیم و به همه شادباش می گوییم. باز نزدیک ۲ ساعت زمان برده.